آدولف [شخصی+کتاب]

ساخت وبلاگ
- میگم که... هنوز هیچی معلوم نیس.
   - برای چی؟
- نمی دونم.
   - یعنی چی؟
- یعنی نمی دونم کجای کارم.
   - حالا نرم تر شده نسبت به قبل یا نه؟
- یکم. ولی بازم معلوم نیس.
   - ببین تضمین کن که هیچ بلایی سرت نمیاد و قول میدی که همیشه زنده بمونی.
- هیچ تضمینی نیس.
   - خب معلومه که هیچ تضمینی نیست، شما باید دروغ بگی، طرف خر شه.
- خودمم تعجب می کنم.
   - نمی دونم گاهی مصلحت معشوق اینه که ولش کنی، نمی فهمم با این رابطه می خوای چی کار کنی؟ اون به چه دردت میخوره؟
- دوسش دارم. همین کافیه.
   - چه کمکی میکنه؟
- قرار نیس کمکی کنه. برام از مرحله نیاز گذشته.
   - نمی تونم قضاوت کنم که نیازه یا نه ، اما نمی فهمم چرا یهو گیر دادی به یکی.
- خودمم نمی فهمم.
   - ببخشید که اینطور می پرسم، وقتی یک چیزی رو نفهمم سخته برام باهاش ارتباط برقرار کنم.
- مشکلی نیس.
   - خودش هم کوچک ترین رغبتی داره، یا شما داری یک طرفه فشار وارد می کنی؟
- من جواب این سوالا رو خودمم نمی دونم!
   - پس تبریک میگم، این قدر زندگی رو باور داری که هنوز میتونی کنجکاویِ مثبت به بخش های ناشناخته اش داشته باشی.


☆☆☆



نمی دانم چه شد که یک دفعه رمان کوتاه آدولف سر راهم قرار گرفت. اتفاق یا توفیق اجباری؟ فرقی نمی کند اسمش چه باشد. هر چه هست، شخصیت آدولف را به خود نزدیک می بینم. نه این که دقیقا همان باشم که اوست. اما گوشه هایی از تجربه ی آدولف را در زندگی خود سراغ دارم.

بیش از این توضیح نمی دهم. اما حداقل این را می توانم بگویم که برغم شباهتمان، حس می کنم او از من متزلزل تر است. حالا من بزرگتر شده ام و دیگر مطمئنم که اگر به چیزی پایبند شدم، دیگر به رهایی فکر نخواهم کرد. اگر چیزی را دوست داشته باشم و به دنبال آن حرکت کنم، به اش متعهد خواهم ماند. اما روح آدولف سرکش تر از آن است که مسئولیت انتخاب های خود را بپذیرد، و تا پایان عمر دچار سرگردانی خواهد بود. من یاد گرفته ام که در حال زندگی کنم و او هنوز در بند گذشته و آینده است، در گیر و دار آرزوهای از دست رفته و دست نیافتنی...

در کشاکش [شخصی]...
ما را در سایت در کشاکش [شخصی] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abraam1 بازدید : 393 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 10:44